#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_37

_برو سمت لواسون
همون موقع مبایلم زنگ خورد شماره ی سایه بود
_بله
_تارا کجایی؟
بی تفاوت گفتم: به تو چه
صدای نفسای تندش از پشت گوشی می اومد : فکر نکن دلم برات تنگ شده نرگس گفت بت زنگ بزنم نگرانته
_دارم می آم
گوشی رو قطع کردم پسره همون طور که به جلو نگاه می کرد گفت:احیانا خانوادت نگران نمی شن؟
تو دلم خندیدم اگه تا دوازده شب هم بیرون باشم آراد و ایرج عین خیالشون نیست لبخند زدم
_آره خیلی
می دونستم که نباید آدرس خونه ایرجو بدونه برای همین سر خیابون که رسید گفتم : همین جا پیاده می شم
زد رو ترمز لبخندی زدم: امیدوارم دیگه نبینمت
پوزخندی زد: دیدن اون ریختت برا هیچ خری آرزو نیس

romangram.com | @romangram_com