رمان سنگ هم خواهد شکست

#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_34

نیشخندی زد: دو تا هزار تومنیت هنوز ته جیبته؟
این موجود مریض خوشش می اومد منو ضایع کنه سینمو صاف کردم و جدی گفتم: اون دفعه پول همراهم نبود
_متاسفم ترجیه می دم خودم پولشو بدم
_اونوقت چرا؟
شونه ای بالا انداخت : چون نمی تونم یک ساعت تحملت کنم
چه آدم بی شخصیتی بود این حدود صد متر بالا تر این خیابون یه بیمارستان بود بدون توجه به من به سمت جلو قدم برمی داشت دنبالش دویدم_کجا می ری
روبه روش ایستادم دیگه دوست نداشتم بهش بدهکار باشم
_گفتم پول بیمارستانو من می دم
خونسرد نگاهم کرد: تو همیشه اینقدر کنه ای؟یا فقط به پسرای خوشگل می چسبی؟
دندونامو روی هم فشار دادم عجب رویی داشت این شیطونه می گه یکی بزنم تو دکوراسیونشو عوض کنم
با تمسخر گفتم : همچین آش دهن سوزی هم نیستی آخه
از جیب شلوارش تلفن همراهشو بیرون آورد و شماره ای گرفت نمی دونستم می خواد چی کار کنه
_الو

romangram.com | @romangram_com