#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_32

کیفمو از دستش کشید مردم دورشون جمع شده بودن به بد بختی از بینشون رد شدم به موتور سواره نگاه کردم وااا این که یه علف بچه است شاید فقط هیجده نوزده سالش بود
_غلط کردم آقا
پسره دندوناشو روی هم سایید :اون وقت که این غلطا رو می کردی باید بش فکر می کردی
موتوری یه کم کم داشت به گریه می افتاد :غلط کردم آقا، گه خوردم
مرده میان سالی دست رو شونه ی پسره گذاشت و یقه ی موتوری یه رو از تو دستش بیرون کشید
_حالا که اتفاقی نیفتاده پسر جون این کیفم که صحی و سالمه
پسره دستاشو مشت کرده بود:ماشین من که صحی و سالم نیست
مرده دستی به ریشش کشید:این بچه هنوز عقل نداره اشتباه کرده اصلا خودم خسارتتو می دم
-من از کسی خسارت نمیخوام باید یاد بگیره از الان به حریم کسی تجاوز نکنه چه مالی چه غیر
_اگه بره زندان و سابقه دار شه فکر می کنی یاد می گیره؟
پسره نفس عمیقی کشید مرده یه کم موتور سواره رو نصیحت کرد بعدم مرخصش کرد اونم مثل فشنگ سوار موتورش شد و در رفت ازدحام مردم کم تر شد هر کدوم به یه طرف رفتن مرده رو به پسره گفت:پسر جون هر چی خسارتت شده بگو خودم می دم
پسره سرشو تکون داد:من از کسی خسارت نمی گیرم همین که یه دزد کمتر شه برام کافیه
به اطرافش نگاه کرد این همون یارو اون روزی یه بود که با موتور فردین ماشینشو سرویس کردم پوزخندی گوشه لبم بود به طرفش رفتم و با صدای بلندی گفتم :وای چه انسان نیکو کاری هستی تو

romangram.com | @romangram_com