#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_28
جز قیافه چی داشت؟؟؟
اینم که اصلا خجالت نمی کشه انگار نه انگار که شوهر داره اونم چه شوهری شهلا به کیوان نگاه منظورداری کرد و از جاش بلند شد
_تارا جان من می رم دستشویی و بر می گردم
بهش نگاه کردم بهتر شرت کم البته اینو تو دلم گفتم به هر حال برازنده ی دختر با ادبی مثل من نبود که به بزرگترم از این حرفا بزنم منصور دستشو رو دسته ی مبل گذاشت و رو به آراد گفت :آراد جان تو چرا اینقدر ساکتی؟ تا چند روز دیگه قرار گیر بابات پول هنگفتی بیاد تو هم باید خوشحال باشی
آراد بی تفاوت به منصور نگاه کرد
_شما هم تا چند روز دیگه قرار جنس خوبی گیرتون بیاد و چند برابر پولی که قراره بابام بدست بیاره رو بدست بیارید پس شما بیشتر باید خوشحال باشید
لبخند منصور عمیق تر شد :نه خوبه دیگه کم کم داشت یادم می رفت زبون داری
آراد پوزخندی زد:انتظار ندارید که همه مثل پسرتون خوش زبون باشن؟
منصور گیلاس مشروبو سر کشید ایرجم همین طور همون موقع کیوان از جاش بلند شد اومد و کنارم نشست پس نگو مادر و پسر نقشه دارن لبخند پت و پهنی رو لبش بود
_چرا اینقدر ساکتی تارا انگار بد عنقی آراد رو تو هم تاثیر گذاشته
لبخند مزخرفی زدم و زیر چشمی به آراد نگاه کردم کلا تو باغ نبود
romangram.com | @romangram_com