#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_27

_چند قلمه؟
ایرج دستی تو موهاش کشید:ایندفعه چهار قلم آوردم بیست و شش کارتون انسولین پونزده کارتون دسفرال و آساکول و سایتوتک
-قیمتاشون راکد بوده آیا؟
_ آره همه تقریبا مثل قبلا فقط سایتوتک بسته ای هفتاد تومن شده
منصور دیگه سوالی نپرسید سرمو چرخوندم متوجه نگاه خیره ی کیوان روی خودم شدم بهش نگاه کردم لبخند زد نگاهمو به اطراف دوختم در سالن به صدا در اومدایرج حرفاشو قطع کرد نرگس وارد شد سینی میوه دستش بود میوه رو رو میز گذاشت ایرج گفت :نرگس مشروب بیار
_چشم آقا
بعد چند دقیقه شادی با سینی مشروب وارد شد ده تا گیلاس تو سینی بود شادی جلوی همه گرفت همه جز آراد برداشتن نفر آخر من بودم یه گیلاس برداشتم نصفشو سرکشیدم نمی خواستم زیاد از حالت طبیعیم خارج شم برای همین گیلاسو رو میز گذاشتم وقتی شادی رفت ایرج دوباره ادامه داد هیچ کدوم از خدمه ی خونه ایرج جز دوتا از نگهبانا از کار قاچاقی ایرج بی خبر بودن پامو رو پام انداختم موهامو که تو صورتم ریخته بود با دست پشت گوشم فرستادم به آراد نگاه کردم اخم کرده بود و به زمین نگاه می کرد آه کوری بزنتت آراد یعنی تا حالا متوجه نگاه هیز این کیوان نشده بود؟شهلا دستشو از دور بازوی ایرج جداکرد بلند شد اومد کنارم نشست لبخندی زد :خوبی تارا جان ؟چه خبر عزیزم؟
هه لاو هاشو با ایرج زده حالا میاد پیش من احوال پرسی لبخندی زدم
_ممنون خوبم
به لباساش نگاه کردم مانتوی جذب سفیدی پوشیده بود ایرج و منصور همچنان مشغول صحبت بودن کیوان با صدای بلندی گفت:ایرج خان دیگه از فاز معامله بیا بیرون
ایرج لبخند شهلا کشی زد و گفت:من بیرون اومدم باباته که بی خیال نمی شه کیوان جان
زیر چشمی به شهلا نگاه کردم کلا غرق بود همچین رفته بود تو نخ ایرج آخه این ایرج گور به گور ش


romangram.com | @romangram_com