#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_26

_تارا بیا لیوانو ببر پایین حالا که خوردیش
شونه ای بالا انداختم:به من چه به سایه جونت بگو بیا جمعش کنه مگه من نوکر توام
با صدای محکمی گفت:تارا میای برش می داری می بریش پایین خودت می دونی اگه بلند شم چی کارت می کنم
به عقب برگشتم لیوانو برداشتمو از در بیرون رفتم ایییشششش پسره ی پرروی زورگوبه ساعت نگاه کردم نه شب بود الانا دیگه منصور پیداش می شه روبه روی آینه ایستادم بلیز آبی تا یه وجب بالای زانو پوشیدم آستیناش تا آرنجم بود یه دستبند نقره ای هم دستم کردم شلوار راسته ی جینی پا کردم موهای طلاییمو یه طرفه توی صورتم ریختم و از پشت بالا بستمش آرایش ملایمی هم کردم در اتاقو باز کردم از پله ها پایین رفتم منصوراینا اومده بودن بلند سلام کردم شهلا کنار ایرج نشسته بود بهش نگاه کردم با لبخند جوابمو داد چشمای سبزش زیر یه خروار آرایش بود کیوان روی یه مبل یه نفره نشسته بود با لبخند نگام می کرد تیپ اسپرت جلفی زده بود منصور روبه روی ایرج بود موهاشو تا ته زده بود روی یه مبل نشستم و به میز خیره شدم منصور دستی به ریشش کشید
_چند روز دیگه دارو هارو تحویل می گیریم؟
به آراد نگاه کردم رو به روی مبل نشسته بود و با اخم به ایرج و منصور نگاه می کرد
ایرج گفت:دقیق نمی دونم ولی دو هفته ی دیگه آراد و بچه ها می رن بوشهر احتمالا برای یک ماه بعد. چقدر می خوای؟
_همشو می خرم ازت
ایرج لبخندی زد:خوبه
_این دفعه از کجا جنسارو می گیری؟
_خارک
_حالا چرا خارک؟
_مرزبانای اونجا نسبت به جا های دیگه کمترن به جورایی امن تره

romangram.com | @romangram_com