#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_22



فردین دستی به موهاش کشیدوگفت:دوسه روزاول هیچی نمیگفت.ولی وقتی بچه هاانگشتاشوخرد کردن گفت که موقع تحویل پولا،یه مقدارشوبرداشته.
آرادعصبی گفت:بیارش اینجا.وقتی مامانشواووردم جلوی چشمش می فهمه که دیگه ازایرج دزدی نکنه.
—بعدازاینکه ازش زهرچشم گرفتی چی کارش میکنی؟
آرادچوب بیلیاردوروی میزگذاشت:میسپرمش به بابام.ولی قبلش بایدیه بلایی سرش بیارم تابرای بقیشون درس عبرت شه.
فردین عزم رفتن میکردکه یه حسی بم گفت کرم بریز.به فردین گفتم:راستی امشب کیوانم میاد؟
فردین به آراداشاره کردوبهم چشم غره کرد:فک کنم بیاد.
فردین ازسالن بیرون رفت.بالحن تمسخرآمیزی گفتم:دیشب خوب خوابیدی؟
بااخم نگام کرد.خم شدتابه یه توپ ضربه بزنه.کثافط هرکاری میکردم لجش درنمی اومد.سریع توپی روکه نشونه گرفته بودبادست به اون طرف میزپرت کردم.خندیدم وباحالت دوبه سمت درسالن رفتم.یه لحظه برگشتم دیدم یه لبخندرولباشه.بادیدنم سریع اخم کردبچم خوددرگیری داره،خندموقورت دادموبیرون رفتم.چقدرقشنگ میخندید.اوه حالافهمیدم راجب کی حرف میزدن.باید ته توی کار این سیروس بد بختو در می آوردم از پله های حیاط پایین رفتم فردین دستش رو فرمون موتورش بود و داشت به طرف در خروجی می رفت قدم هامو تند تر کردم
_وایسا فردین
سرجاش ایستاد به طرفم برگشت فقط نگام کرد
_چی شده؟

romangram.com | @romangram_com