#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_19

بهم نگاه کرد:بروپیش آرادبخواب
حرفشومحکم وباقاطعیت زدم برای همین ترسیدم وبی اختیارگفتم:چی؟؟؟؟؟؟؟
بلندشدوبه طرفم اومدروبروم بافاصله ی کمی ایستاده بود:
—فک کردی این همه سال نگهت داشتم عاشق چشم وابروت بودم؟نخیر.بخاطره پسرم نگهت داشتم ادامه داد:این باعث تاسفمه ولی آرادنسبت به همه ی دخترای اطرافش جزء تو بی میله.الانم میری پیش اون میخوابی.
اضطراب بدی بهم دست داد،ازطرفی میترسیدم پیش آرادبخوابم ازطرفی کی میتونست به این نره غول بگه نه.باتردید سرموتکون دادم،نیشخند. زد:خوبه.
روی مبل نشست کمی ازمشروبش خوردوگفت:هنوزکه اینجاوایسادی برواتاق آراد.
باگام های سنگین ولرزان به راه افتادم.جلوی اتاق آرادوایسادم،جریان خون توبدنم سریعترشده بود.یاخداخودت به دادم برس.نفس عمیقی کشیدم ودرزدم
—بیاتو.
وارداتاقش شدم یه رکابی تنش بودبادیدن بازوهای لختش لرزه به تنم افتاد.داشت باموبایلش ورمیرفت.باتعجب بهم نگاه کردوگفت:اینجاچی میخوای؟
اگه بگم واسه اولین بارتوعمرم داشتم ازخجالت می مردم دروغ نگفتم باهربدبختی بودگفتم بابات گفت بیام پیش توبخوابم.
چندلحظه بهم نگاه کردروی تختش درازکشید:خب بیابخواب.
کثافط بی شرم وحیا عجب رویی ام داره.دلم میخواست بهش بگم بدنگذره،ولی ترسیدم بدترلج کنه واذیتم کنه.مثل صاعقه زده هاسرجام خشک بودم.نیم خیزشد:یابیابخواب یاگورتوگم کن.
دلم میخواست بامشت بزنم توصورت خوشگلش.همین طوروایساده بودم.تختش دونفره بودخودشوکمی کنارکشید:پس میخوای بخوابی؟

romangram.com | @romangram_com