#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_176


کلن به بودن یانبودنم اهمیت نمیداد.به اتاقم رفتم وسعی کردم بخوابم.

ولی مگه میشد؟!دلم شور سیروس ومگه می شد


درحدمرگ کتک خورده بود با شناختی که ازایرج وآراد داشتم.امکان نداشت زنده بذارنش.
به ساعت نگاه کردم.۵غروب بود.ازاتاق اومدم بیرون.

سریع از پله ها پایین اومدم:شادی ایرج کجاست؟

ابرویی بالا انداخت:منظورت ایرج خانه دیگه.


romangram.com | @romangram_com