#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_175

تازه به خودم اومدم.به اطراف نگاه کردم.قبل ازاینکه بیان بیرون.به سمت ساختمون رفتم.

درسالن وبازکردم وخودموبه داخل پرت کردم.اینقدر دویدم که نفس نفس میزدم.

سایه باتعجب نگام کرد.بعدچند دقیقه ایرج وآراد اومدن انگار فرهاد رفته بود.

آراد بی حرف پشت میزناهارنشست ایرجم روبروم

_سلام آقا.

طبق معمول هیچکدوم جواب ندادن بس که بی شخصیت بودن جفتشون.

آراد چندتا قاشق غدا خورد واز پشت میزبلندشد.به رفتاراش عادت کرده بودم.

romangram.com | @romangram_com