#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_165

گوشه ی لباسموکشید جیغ کشیدم.لباسموکشیدم.دوباره دویدم.باقدم های بلند اومد سمتم،این فردین کثافطم فقط می خندید.همینطورکه میدویدم به یه چیزسفت خوردم.یا قمربنی هاشم آراد بود.



فرهادیقموگرفت وبه طرفم خیزبرداشت.یه دفعه به یه چیز سفت

خوردموروی زمین پرت شدم.سرموبالا اووردم یا قمربنی هاشم این که آراده

دستاشوتوجیبش کرده بود وباعصبانیت مارونگاه میکرد

نزدیک بودجاموخیس کنم.عصبی گفت

—اینجا چه خبره؟

romangram.com | @romangram_com