#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_164


_نه منظورم اینه حال به حالیت میکنه.
شلنگوتودستش تکون داد:نه دخترم نماز وروزه جزو واجباته دینه فردای قیامت همه درمقابل خدا مسئولیم.
—اووووه حالا کوتا قیامت؟شما بیا آدامسوبخور اصلن توقیامت خودم شفاعتت میکنم
—دخترم توقیامت فقط پیامبرمیتونه شفاعت کنه
—ای بابا منو پیامبرکه باهم از این حرفا نداریم بش میگم توروهم شفاعت کنه.
هرچی مخشو شست وشو دادم هیچ رقمه کوتاه نیومد.

به زور شلنگو ازش گرفتم ومجبورش کردم رو نیمکت توسایه بشینه.داشتم گلا رو آب میدادم.چه بوی خوبی میدادن.آخه آراد وایرج احمق با این همه پول ودم ودستگاه نمیدونم چرا دیگه قاچاق میکردن.اگه با این همه پول تا آخرعمر میخوردن ومیخوابیدن بازم یه چیزی میموند.نگهبانا درحیاط وباز کردن.به به فردین وفرهاد.لبخندشیطانی زدم فشار آب زیاد بود.شلنگوبه طرف فرهاد گرفتم.آستین کوتاه سرمه ای تنش بود.فردین رد آب وگرفت واول اون منو دید.فرهاد که لباس کامل خیس شده بود خودشوکنارکشید.خندیدم اونم دندوناشوروهم سایید.باحالت دو داشت بهم نزدیک میشد.اینقدر عصبانی بود که اگه دستش بهم میرسید خفم میکرد.شلنگو گرفتم طرفش بلکم نیاد طرفم.دستی به صورت خیسش کشید وباسرعت بیشتری طرفم اومد.پنج متری باهام فاصله داشت.اوه اوه چه جدی شده بود.مش رحیم بدبخت کپ کرده بود شلنگو رهاکردم وبه طرف در دویدم،دادزد:میکشمت تارا....وایسا
فردین ازخنده ریسه میرفت ازلابه لای درختا ردشدم.دیگه نفس کم اووردم.فقط این فردین میتونست منونجات بده فرهاد دوباره دادزد:میکشمت تارا.
درحالیکه میدویدم گفتم:اگه میتونی منوبگیر.
یه لحظه به عقب برگشتم دیدم چندمتربیشتر باهام فاصله نداره.فرشته نجاتم رسید.سریع پریدم پشت فردین.نفس نفس میزدم:فردین این....این....میخواد منو بکشه.
فرهاد دست فردین ومحکم کنارزد دادزد:برو اونور فردین.

romangram.com | @romangram_com