#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_163

میکرد.آراد که روحرفش حرف میزدی دکوراسیونتو می اوورد پایین.وصدالبته آراد ترسناک تربود.ولی هردوشون خیلی بد آدموضایع میکردن.حالا کدومشون بیشتر مغرور بودن؟اووم هردوشون مغرور بودن دانیال حس عجیبی بهم میداد یه بی تفاوتی و غرور ی تو چشماش بود هر چند چشماش شاد بود ولی حسم می گفت آدم بی رحمی میتونه باشه.دانیال شوخ بود.ولی آراد همیشه جدی.خب دیگه چیز بیشتری از دانیال نمیدونستم که با آراد مقایسه کنم.

سرمو از پنجره بیرون اووردم مش رحیم داشت باغو آب میداد.ازاتاق بیرون اومدم وبه حیاط رفتم.اه یادم رفت شال بپوشم الان دوباره خجالت مش رحیم عودمیکنه.یه کلاه حصیری سرش بود.فکرکنم روزه بود آخه همیشه سه روز قبل از ماه رمضون روزه میگرفت.آخی طفلکی تواین برق آفتاب حتمن خیلی تشنشه.پشت به من ایستاده بود وشلنگ دستش بود.بهش نزدیک شدم:سلام ودرود بر مش رحیم خودم.
به طرفم برگشت.سرش پایین بود:سلام دخترم.
خوبه حالا این وسط یه بابای مفت ومجانی گیرم اومد.یه آدامس از توجیبم دراووردم وانداختم تودهنم.بسته رو جلوی مش رحیم گرفتم:مش رحیم آدامس؟
—ممنون دخترم خودت بخور
—مش رحیم روزه ای؟
—اگه خدا قبول کنه.
—بی خیال مشی جون خدا راضی نیست تو با این سنت روزه بگیری
دوباره آدامسو جلوش گرفتم:بیا دوتا از این آدمسا بخور خرسیه.میبرت فضا
باچشای گشادنگام کرد:میبرم فضا؟؟استغفرلله....



romangram.com | @romangram_com