#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_162
—به من ربطی نداره.همونطورکه بت دادمش ازت میخوامش.
—یعنی هیچ رقمه کوتاه نمیای؟
یکی از تیر رارو پرت کرد که دقیقن به مرکز هدف خورد.ازجام بلند شدم وباخونسردی گفتم:ایرج خان چندوقته به من حقوق نداده.منم هیچ پولی ندارم.الان میرم بش میگم ماشینتو داغون کردم.پول ندارم درستش کنم.حقوقموبهم بده.
همونطورکه تیرا رو پرت میکرد گفت:ازصبح تاشب خوش میگذرونی وخودت وباد میزنی انتظار داری بت حقوقم بده؟
پوزخندی زدموبه سمت در رفتم.قبل رفتنم گفت:اگه بزنت دخالت نمیکنم.
چهرمومظلوم کردم:راه دیگه ای برام نذاشتی.
دستی توموهاش کشید:لازم نکرده بری پیش بابام.
لباموغنچه کردم:خودت گفتی باید ماشینتوسالم بهت پس بدم.
با اخم بدی بهم نگاه کرد.که جوابموگرفتم ورفتم بیرون.ایش گنداخلاق.اصلن نمیشه باش حرف زد بی چاره زنش.دراتاقموباز کردم ساعت ۷غروب بود.موبایلمواز توکیفم دراووردم وروتخت ولوشدم.لبخندی زدمو شماره ی دانیال وذخیره کردم.سرموتوبالشتم فرو بردم آراد ودانیال وکنارهم گذاشتم.چشمای آراد مشکی و بیروح بود وچشم دانیال عسلی و چشاش رنگ خاصی داشت که آدمو زیر و رو می کرد چشای هردوشون سگ داشت موهای آراد مشکی بود و دانیال قهوه ای سوخته و پر که تو آفتاب روشن تر میشد وبراق بود لامصب میچسبید هی دست بکشی تو موهاش.توی اخلاق که هیچکدوم تعریفی نداشتن.دانیال با آدم کل کل
romangram.com | @romangram_com