#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_15
ااه فکر کنم باز ناراحتش کردم آخه بغض کرده بود دستی به موهام کشیدم و آروم گفتم بیرون بودم
به طبقه ی بالا رفتم. رو تختم دراز کشیدم بدنم درد می کرد خیلی هوس استخر کرده بودم کشوی لباسامو بیرون کشیدم یه مایو بنفش که توپ توپی های سفید روش بود برداشتم اسلحه رو توی اتاق آراد گذاشتم از پله ها پایین رفتم سایه داشت میز عسلی رو پاک می کردبه طرفم برگشت به سرامیک های سفید زمین خیره بودم
_کف سرامیکا هم تمیز کن سیاه شده
سایه با حرص نگام کرد به چشمای خاکستری خوشگلش خیره شدم
_می خوام برم استخر کلیدو بم بده
پوزخندی گوشه ی لبش بود یه رژه لب مات زده بود چقدر بهش مو یومد کثافت
_راستی تارا فردین خیلی بت می یاد
لبامو غنچه کردم :ممنون عزیزم تو هم به مش رحیم خیلی می یای تازه باغبونم هست همیشه بوی گل می ده
دستمال رو تودستش فشار می دآد
_پس آفرین به من که مش رحیمو تور کردم ولی تو بدون توی همین خونه می ترشی چون آراد هیچ وقت حاضر نیست با تو ازدواج کنه الانم اگه اینجایی به خاطر اینه که می خواد ازت استفاده کنه
نیشخند زدم:تو خودت حسرت به دل همینم هستی
چند ثانیه با نفرت بهم خیره شد با لحن محکمی گفتم :کلید
با حرص گفت :درش که بازه کلید برای چی ته؟
romangram.com | @romangram_com