#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_14

_آآی دستمو کندی روانی
بازومو بیشتر فشار داد استخونام داشت خورد می شد
_آی آیییی غلط کردم
بازومو ول کرد به طرفش برگشتم
_این دفعه دست منو اینطوری فشار بدی به آراد می گم ها
با همون عصبانیت گفت:اینقدر واسه من آراد آراد نکن خدا خوب در و
تخته رو با هم جور کرده
با جدیت به پشت سرش نگاه کردم و گفتم :سلام آراد
با ترس به عقب برگشت بلند زدم زیر خنده دوباره به طرفم برگشت خواست یه چیز دیگه بگه که یه نفس عمیق کشید و یه کلت به طرفم گرفت
_اینو بده آراد من باید برم خونه ی منصور تا الانشم علاف تو شدم بهش بگو یکی از بچه ها که تو کار قاچاق اسلحه است از روسیه آورده
ازش گرفتمش خیلی سبک بود دستش فلزی بود چند بار ماشه و خشابش رو کشیدم دستش نقره ای رنگ بود تو دستم چرخوندمش فردین بدون خداحافظی به. سمت در رفت نرگس بهم نزدیک شد روسری رو بالای سرش بسته بود
_تارا خانوم کجابودید تا الان؟
یه جوری نگاهش کردم که جوابشو گرفت و زیر لب گفت :معذرت می خوام نباید فضولی می کردم

romangram.com | @romangram_com