#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_139

باربد سکوت کرده بود.آراد چونه ی باربد وگرفت وداد زد:مگه باتو نیستم؟
اونم چه دادی حنجرش پاره شد
.الان من شدیدا حال باربد ودرک‌میکردم.آرادمحکم با مشت زد توصورتش.باربدسرشو صاف کردو خون کنارلبشو باپشت دستش پاک کرد.آراد اینبار مشت محکمتری توصورتش زدکه افتاد رو زمین،صدای ناله ش توگوشم پیچید.دادزد:احمق بیشعور مگه اون چشای کورت ندیدشون؟اینو که گفت با لگد زد توشکمش.باربد دستشو به شکمش فشردوآروم گفت:عذر میخوام آقا.
آراد با این حرفش جری ترشد ودوباره با پازد توشکمش.باربد از درد چشماشوروی هم فشرد.اگه آراد همینطور ادامه میداد باربد خونریزی میکرد.دیگه طاقت نیوردمو بلند دادزدم:بس دیگه آراد.داری میکشیش
آراد بهم نگاه کرد وباصدای وحشتناکی گفت:گم شو توماشین.
نفسمو بیرون دادم و به طرف لامبورگینی رفتم.صداشومیشنیدم.
—پس این تانکرچی شد؟
فرهادگفت:تو راهِ آقا.
سوارماشین شدم.اَه لعنتی.این آراد چقد وحشی شده بود.چشمامو روی هم گذاشتم.خیلی. خسته بودم.چقدر الان به یه نفر احتیاج داشتم که سرمو روشونش بذارموزار زارگریه کنم ...باهاش حرف بزنم وبگم چقدر به آرامش احتیاج دارم.توی همین فکرابودم که خوابم برد.
باصدای کوبیدن در از خواب بیدارشدم.آراد سوارماشین شده بود.هوا روشن بود.آراد پاشوگذاشت رو دنده.تمام مدت که توراه بودیم.یه تانکر پشت سرمون بود.آراد کارتونارو آب بندی کرده وبودوتوی تانکر نفت گذاشته بود.اینم عجب مخی داشت.اگه بجای قاچاق فقط درس میخوند الان یه پروفسوری شده بود.آراد وتوی ذهنم با یه عینک مطالعه وریش پروفسوری تصورکردم وبلند زدم زیرخنده.آراد از توی آینه بهم نگاه کرد.


لابد فکرکرده خل شدم.سینموصاف کردم وگفتم:نمیخوای ازم معذرت خواهی کنی؟

romangram.com | @romangram_com