#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_137

آراد وفرهاد با چندتا کیف که احتمالن توشون پردلار بود.به اتاقک لنج رفتن.منم همراشون رفتم.یه زن ومرد چینی جلو وایساده بودن چندتا آدم قلچماقم پشتشون بودن.یه میز وسط اتاقک بود.اینور میزم یه مرد که قیافش به چنیا نمیخورد وایساده بود.زیرزیرکی میخندیدم،چه قیافه های باحالی داشتن،اینا چطور با این چشماشون میتونستن اطراف




وببینن.آراد باهاشون دست داد.کیفا رو روی میزگذاشتن.زنه ویه نفردیگه شروع به شمردن پولا کردن.مرده یه چیزهچل هفت به زبون خودشون گفت.بعد مردیکه اینور میزبود به آراد گفت:معامله ی بعدکی انجام میشه؟
آراد:فعلن که مشخص نیست مرده حرف آراد وبرای اون یارو چینیه ترجمه کرد.چینیه دوباره یه چیزی گفت دیگه نتونستم جلوخندموبگیرم.جالب بودبرام بدونم خودشون میفهمن چی میگن یانه.مرد چینیه قدش کوتاه بود زنه هم موهاش چتری بود ونسبتا خوشگل بود..مرده روبه آراد گفت:میگه هیچ جا نمیتونی دارو هایی که کیفیت داروهای منودارن پیدا کنی.اینا چون با کیفیتن فروش زیادی دارن تازه براتون دردسرم نمیشه..
چشام چارتا شد یعنی اون یه جمله ای که گفت این همه معنی داشت.آرادگفت:اگه میخواید دردسر درست نشه دفعه ی بعدنبایداینجا معامله کنیم چون به هرحال اینجام دیده بانی داره.
مرده برای چینیه ترجمه کرد.چینیه هم سرشوبه علامت تا ئیدتکون داد.زنه یه چیزی گفت.مرده به آراد گفت:پولا درسته میتونید باربزنید.
آراد سرشوتکون دادوبه من گفت:برو به بچه ها بگوبار بزنن.
یه نگاهی به زنه کردموبیرون رفتم.هنوز چند قدمی برنداشته بودم که یهوچشمم به یه قایق خورد.که درفاصله ی ۵۰—۶۰متری ازمابود.ضربان قلبم تندشد.به عقب برگشتم همه ی بچه ها توماشین بودن جز باربد که سرش توگوشیش بود.پاهام خشک شده بود.۲نفرتوقایق بودن.باوجود نورافکنا قیافشونوواضح نمیدیدم.فقط یه زن ومرد بودن قایقشونم از این اجاره ایا بود.حدس زدم گم شده باشن.نمیدونستم باید چی کار کنم.سراسیمه پیش آراد رفتم.نفس زنان گفتم:آرادیه قایق اطراف لنجه.
آراد وفرهاد یه نگاه بهم کردنواومدن بیرون.آراد به قایقه نگاه کردآراد تفنگشو دراوورد.به طرف قایقه گرفت.آب دهنموقورت دادم:آراد میخوای چی کارکنی؟


romangram.com | @romangram_com