#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_135





م میخوانش.تا دیروز که شوهرفرهاد بود الانم دوست پسرتوئه
فردین بلندخندید:اینقدمزخرف نگو.بیا بریم. دیگه باید حرکت کنیم
بافردین از مسافرخونه اومدم بیرون.آراد موبایلش دستش بود وبه ماشینش تکیه داده بود،با دیدن ما موبایلشو توجیبش گذاشت.سوارماشین شدم.آرادم سوارشد.از اینجا مستقیم میرفتیم به شهرشبانکاره بعد از اونجاهم به خلیج تای بندینی جاییکه قراربود معامله انجام بشه میرفتیم.موبایلمو از توکیفم دراووردم داشتم انگری برد بازی میکردم،تامرحله شیشش رفتم،به اطراف نگاه کردم تقربیا به شبانکاره رسیده بودیم.آراد جلوی یه مغازه نگه داشت چند دقیقه بعد با یه بطری آب معدنی اومدتوماشین.منم که حسابی تشنه.تا خواست از آبه بخوره.سریع گفتم:وایسا.اول بده من بخورم.
بهم نگاه کرد.با اخم مصنوعی گفتم:چیه؟نکنه انتظار داری ازبطری دهنی توآب بخورم؟
اینوگفتمو بطری واز دستش کشیدم.نصفه آبوخوردم بقیشو روصورتم ریختم.نفس عمیقی کشیدم ونگاش کردم.آراد ازماشین پیاده شد،زیرلب میخندیدم.باچندتا بطری آب معدنی برگشت.آخی بچم چقدمظلوم بود.پاشو رودنده گذاشت به ساعت نگاه کردم۱۰شب بود دوساعت دیگه به خلیج تای بندمیرسیدیم.چشماموروی هم گذاشتموخوابیدم.
باصدای آراد بیدارشدم:پیاده شو
خمیازه ای کشیدموبه آراد نگاه کردم،تیشرت سفیدشو دراوورد وپیرهن لی شو پوشید.چقدلباس لی بهش میومد.دوباره کرمولیسمم فعال شدو باشیطنت گفتم:مگه میخوای بری عروسی بابات اینجوری خوش تیپ کردی؟
با خشونت تفنگشو از تو داشبورد دراوورد وروی شقیقم گذاشت.تنم مور مورمیکرد.عجب آدم روانپریشی بود.تفنگشوروی شقیقم فشاردادتاجاییکه سرم به شیشه ی ماشین خورد:آخ سرم


romangram.com | @romangram_com