#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_127
می کردم.سرش اونطرف بود.لبخندشیطانی زدم.کل نمکوخالی کردم تولیوان نوشابش.به لیوانش نگاه کردکلی کف ازش بیرون ریخت لباساش خیس شد.لیوانوروی میزگذاشت.فردین ازخنده پخش شده بود.فرهاد با چشای آتشی بم نگاه میکرد اگه آرادنبود خرخرمومی جوید.آراد یه نگاه به لیوان فرهادکرد ودوباره مشغول خوردن شد.فرهاد دندوناشوبهم سایید:فقط دیوونه خونه میتونه از تونگه داری کنه.
لبخندی زدم:باشه هروقت اومدم به توام یه سری میزنم.
موبایلش روی میزبود،صفحه ی لمسیش لرزید.بهش نگاکردم عکس یه دخترخوشگل بودزیرشم نوشته بودمرجان،گوشیشوبرداشت وبلندشد.پوزخندی زدم:مثیکه ازدیوونه خونه بت زنگ زدن.
بدون اینکه بم نگام کنه رفت.فردین خندشوجمع کرد وبه من گفت:حالا کی بود؟
شونموبالا انداختم:دوست دخترش بود.
یه قاشق ازغذام خوردموگفتم:نمیدونم دختره به چه انگیزه ای باش دوست شده
فردین کمی نوشابه خورد:فرهاد قیافش معمولیه ولی خیلی خوش هیکله.
اخم کردم:مگه همه چی به تیپ وقیافه ست مرد باید اخلاق داشته باشه.
آراد زیرچشمی نگام کرد:به جای سخنرانی کردن و پندو اندرز دادن غذاتوبخور دودیقه دیگه نگی گرسنمه.
سینموصاف کردم:اینا رو گفتم بشه درس عبرت واسه آینده ی شمادوتا.
حس کردم آراد داره قاشق چنگالشوفشارمیده.فردین بم اشاره کردساکت شم.لبخندی زدمومشغول خوردن شدم.چندلحظه بعدفرهادم اومد.بعدغذا سوار ماشین آرادشدم.آراد به راه افتاد موبایلش زنگ خوردایرج بود
الو
romangram.com | @romangram_com