#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_123






نه اعصابشوندارم.

خیله خب

آرادموبایلشوقطع کرد.ماشینشومتوقف کردوگفت:پیاده شو
لبخندبی معنی زدموپیاده شدم.خواستم برم اونطرف جاده که یه ماشین به سرعت ازجلوم ردشد.جیغ خفه ای کشیدم.نزدیک بودلهم کنه.نفس عمیقی کشیدم سوارماشین شدم.فرهاد وفردین جلونشسته بودن.منم پیش دوتامردعقب نشستم.آراد بهم پوزخندی زد و پاشو رو گاز گذاشت و از کنارمون رد شد اه بی شعوربلندگفتم:سلام
فردین بالبخندسلام کرد.فرهاد با اخم نگام کرد،پشت چشمی براش نازک کردم.به مردا نگاه کردم عینه دراکولا بودن.با دوتاشون دست دادم.یکیشون کچل بود.اون یکی هم یه مَن ریش داست که حالموبهم زد.ازقبل میشناختمشون.کچله اسمش بهروز بود اون یکی میلاد.یه بسته چیپس بازکردم.فردین پشت فرمون بود به شونش زدمو چیپس وجلوش گرفتم:میخوری فردین؟
همونطورکه جلوشونگاه میکرد چندتا دونه برداشت.فرهاد بهم نگاه کرد.چشماموگشادکردم:ها؟؟!چیه؟نکنه توام چیپس میخوای.

romangram.com | @romangram_com