#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_124

پوزخندزد:نه نمیخوام خودت بخور.بلکه قدتم اندازه زبونت شه.
پوفی کردم:پس خوبه مثل توشلنگ باشم؟دختربایدظریف باشه
چیپس وبه طرف اون دوتا گرفتم.به ته مونده ی چیپس نگا کردم.اَه اینام تعارف سرشون نمیشه.به پنجره تکیه دادم.حس کردم بوی سیگارمیادبه این کچله که کنارم بود نگاه کردم داشت سیگارمیکشید شالموجلوی دهنم گرفتم.اخم کردم:میشه لطفن سیگارنکشید،ازبوش بدم میاد.




بهروز بالبخندنگام کرد.اَه اینم یه نمه هیز بود آ.فرهاد با اخم برگشت:اگه ازبوش بدت میادمیتونی بری توماشین شوهرت.
جدی نگاش کردم:اولندش اون شوهرمن نیست دومندش.........
خواستم بگم اونم سیگارمیکشه.که یهویه چیزی یادم افتادآره چندوقتی بود که نمیدیم آراد سیگاربکشه.درست از شب مهمونی به بعد،فک کنم سرعقل اومده.فرهادپوزخندزد:معلومه که شوهرت نیست.آرادم میدونه چه تفحه ای هستی که تا الان نگرفتت.
—یعنی از اینکه منو نگرفته تا این حدخوشحالی؟میخوای بش بگم بیادتوروبگیره؟!
اخماش غلیظ ترشد.خندیدم:علاوه براینکه خوشگلی،خوش هیلکم هستی آرادحسابی فازمیبره.
فردین زیرزیرکی میخندید.فرهاد چشماش سرخ شده بود.دستاشومشت کردوگفت:تا از ماشین پرتت نکردم بیرون ازم معذرت بخواه.

romangram.com | @romangram_com