#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_118
بی تفاوت از سالن بیرون رفت.دستم به گلوم بودرفتم
توآشپزخونه.نرگس داشت آشپزی میکرد.طبق عادت روی اپن
نشستم:نرگس بهم آب میدی.
لبخندزدو یه لیوان آب بهم داد.اَه اَه پسره ی وحشی جنبه ی شوخی هم
نداره.آب وخوردم:نرگس شام وبیار تواتاقم.امشب سرمیزنمیام.
romangram.com | @romangram_com