#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_114
سرکشیدم.در سالن بازشد آراد داخل اومد.فردین وفرهاد بلندشدن.منم
که روی مبل ولو بودم.موهامواز توی صورتم کنار زدم.دوباره نشستن.آراد
هم روبروی فرهادنشست.اصلن به من نگاهم نکرد.حتمن میخواستن
درمورد فردا ودارو ها حرف بزنن،ازجام بلندشدم حوصله ی شنیدن
مزخرفاتشونو نداشتم.آراد بدون اینکه نگام کنه بالحن تحکم آمیزی گفت:بشین.
سینموصاف کردموکنارفرهاد نشستم.بی اعصاب تر ازاین بشر
وجودنداره.پام روی زمین ضرب گرفته بود.آراد به اطراف نگاه کرد میخواست مطمئن شه خدمتکارا نباشن.
romangram.com | @romangram_com