#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_108


دیدم یه لبخند خوشگل رو لباشه با
اخم نگام کرد
_تا اون یکی دستتم مثل این یکی نکردم برو بیرون
سینمو صاف کردم و درو بستم کثافت وقتی می خندید چقدر خوشگل می شد البته خوشگل بود ها خوشگل تر می شد گرسنه به اتاقم رفتم ای خدا لعنتت کنه ایرج شام نخورده خوابیدم
داشتم تو حیاط ویلا راه می رفتم نگهبانا درو باز کردن فردین همراه فرهاد داخل اومدن فردین نگام کرد لبخندی زدم اونم در جوابم لبخند زد فرهادم مثل همیشه یبث بود من خودم فردین رو بیشتر دوست داشتم یه جورایی دل رحم تر بود
ولی فرهاد خیلی سنگدل و بی احساس بود همیشه هم زایم می کرد بر خلاف فردین که همیشه هوامو داشت ولی همیشه دوست داشتم فرهادو اذیت کنم آخه بیشتر حرص می خورد هر دو از موتور پیاده. شدن به طرفشون رفتم
_سلام فری
هر دو نگاهم کردن لبخندی زدم و گفتم : منظورم فردین بود
فرهاد چیزی نگفت با فردین دست دادم




romangram.com | @romangram_com