#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_107
فقط با اخم نگاش کردم.وقتی دید حرکتی نمیکنم اون یکی دستموگرفت وبه زور بلندم کرد.دستموکشیدم:ولم کن.
بی توجه به حرفم منوکشیدطرف حموم.دستموزیرشیرآب گرفت.آروم آروم ناله میکردم.از حموم بیرون رفت چند دقیقه بعد با گاز استریل برگشت.دستمو تودستش گرفت به انگشتای سفید وکشیدش زل زده بودم.گاز استریلو دور دستم چرخوند وبا باند بستش.از حموم اومدم بیرون لبام آویزون بود.بالحن پرازحرصی گفتم:خیالت راحت شد دستمو داغون کردی؟؟
با بی تفاوتی روتختش دراز کشید وگفت:دستت که قطع نشده.
با اخم نگاش کردم:بده دست خودتم اینجوری کنم تا بفهمی چجوریه.
پوفی کرد:نذار بلندشم تارا
پوزخندزدم:حالا مثلن اگه بلندشی چی میشه؟
با جدیت گفت:اون وقت تورو میخوابونم.
پسره ی بیشعور دلم میخواست با پا برم تودهنش آروم رفتم بالای سرشوگفتم:کلیدوبده میخوام برم.
کلید واز توجیبش دراوورد دستمودراز کردم که کلیدوبگیرم بی هوا مچموگرفت.با حالت زاری نگاش کردم.دستمو ول کرد.به طرف در رفتم که گفت:بگو سایه بیاد ایناروجمع کنه.
از دربیرون رفتم یه لحظه حس کنجکاویم گل کردوآروم در و باز کردم دیدم یه لبخند خوشگل رولباشه.
romangram.com | @romangram_com