#سنگ_هم_خواهد_شکست_پارت_106

بالاخره یه جا این سایه به درد من خورد.لبخندی زدم.ایرج سرشوبه علامت نه تکون داد.با بی حالی از جام بلندشدم.به طرف اتاق آراد رفتم تقه ای به در زدم جواب نداد.در وآروم بازکردم.روی تخت خوابیده بود.آخی توخواب چقدمظلوم میشد.باصدای منظمی نفس میکشیدموهاش توصورتش ریخته بود به پوست سفیدش خیره شدم ابروهای مشکی ومرتبش بهم چشمک میزددختره ی بیشعورچشمتودرویش کن بچه روخوردی.لبخندشیطنت آمیزی زدمووارد اتاقش شدم دروباتمام قدرت محکم بهم کوبیدم آراد عینه برق گرفته ها ازجاش پرید.باچشمای قرمز بهم نگاه میکرد.لبخندپیروزمندانه ای زدم.با تمام قدرت بالشتشوبه طرفم پرت کرد،جاخالی دادم،خورد به دیوار.بالشتشو از روی زمین براشتم وبه طرفش پرت کردم.صاف خوردتوسرش جرات نمیکردم نگاش کنم ضربم اینقدمحکم بودکه سرش یه کم برگرده.رفتم طرف درو سریع بازش کردم.تاخواستم پاموبذارم بیرون یقمواز پشت کشید در ومحکم بهم زد همونطور که یقم تودستای قویش بوددرو قفل کرد کلیدشوگذاشت توجیبش آستین کوتاهه سفیدمشکی پوشیده بود.عینه ببرزخمی بهم نگامیکرد.یه دستشوبه درتکیه داده بود بااون یکی دستش موهامومحکم ازپشت کشید دادم رفت هوا:آ آی.
بهم نزدیکترشد نفسای گرمش توگوشم میخورد:امشب آدمت میکنم.
ضربان قلبم تندشدآب دهنموبه سختی قورت دادم.به خودم لعنت میفرستادم.میدونستم التماس کردن فایده نداره.آروم آروم عقب میرفتمواون جلومیومد



همونطور که عقب میرفتم خودموبه دراورش رسوندم.به آراد نگاه میکردم چشماش قرمز وخماربود.دستموبردم عقب رو دراور تا یه چیزی پیدا کنم واز خودم دفاع کنم.دستم خورد به لیوان.لیوانه از روی دراور افتاد صدای شکستنشوشنیدم.آراد یه لحظه به لیوانه نگاه کرد ودوباره به من خیره شد.بهم نزدیکترشد.آب دهنموقورت دادم.با تمام قدرت بالگد زدم توشکمش.رفت عقب،دستش به شکمش بود.انگار عصبیترشد به سمتم هجوم اوورد.مشتموبالا اووردم که بزنم توبینیش که توهوا با یه دستش دوتا مشتاموگرفت وبرد بالای سرم.هر چی سعی کردم نمیتونستم مشتاموآزاد کنم.یکی از بازو هاش کنارسرم بود.نفسام بریده بریده شده بود.ایرجولعنت میکردم سریع سرموخم کردموبازوشو محکم گاز گرفتم.دستشوبه بازوش گرفت صورتش یه لحظه از درد جمع شد.آخی طفلکی دردش اومد،دندون خودمم گز گز میکرد چه برسه به بازوی اون.دادزد:چرا عین سگ گاز میگیری؟
لبخند پیروزمندانه ای زدم،انگار وحشی بازیای خودش یادش رفته.



بایدهرطوربودامشب ازدستش فرارمیکردم.اگه میخواستم به طرف دربرم بایدازکنار آراد ردمیشدم.رفتم جلوخواستم با پابزنم توشکمشو ودربرم.که پاموتوهوا گرفت.تقلا میکردم پامو ول کنه.پاموتودستش تکون میدادم:ولم کن.
پوزخندی زد وپاموول کرد.نتونستم تعادلموحفظ کنم وبه عقب روی زمین افتادم.خواستم با دستم مانع بشم که یهویه چیزتیز رفت تودستم.جیغ کشیدم.آراد متوقف شددستموجلو اووردمونگاش کردم خونی شده بود.بدجور می سوخت.آراد اومد بالای سرم به دستم نگاه کرد وگفت:بلندشو.

romangram.com | @romangram_com