#سنگ_قلب_مغرور_پارت_37
سریع چشم ازش گرفتم و سرمو پایین انداختم سلام کردم. بیشعور بی فرهنگ خوانوادش بهش یاد ندادن که جواب سلام واجبه................؟
فقط سرشو تکون داد و با اخم وحشتناکی که من رسما همون جا سنگ کوب کردم به هردومون غرید:
ـ این جا رو با سیرک اشتباه گرفتید؟ آقای سماواتی بهتره این دلقک کوچولو رو ببریو اتاقشو نشون بدی . اونجا راحتتر میتونه به کارش برسه.بدون اینکه مزاحم دیگران بشه.
و عقب گرد کرد و رفت هنوز به در اتاقش نرسیده بود که صداش زدم:
ـ آقای فرداد. محیط کار علاوه بر رسمی بودن نیاز به شادی هم داره. شاد بودن باعث میشه آدم پرانرژی تر از قبل کارشو انجام بده . من شخصا با این کار روحیه میگیرم. البته به قول شما دلقک بودن!، بهتر از اینه که یک چوب خشک و بی احساس باشیم و صد البته عصا قورت داده. ...هرکسی به یه نحوی انرژی میگیره. یکی مثل من دلقک بازی در میاره تا خودشو اطرافیانشو بخندونه و شاد باشه یکی هم مثه ........مثه بعضی ها عصاقورت داده و خشک که حتی با عسل هم زهر مارن و نمیشه تحملشون کرد. دنیا تناسب و تناقض داره.....
با هر حرفی که میزدم قیافه ی فرداد سرخ سرختر میشد و با تموم شدن حرفهام نگاهم به چشمهای به خون نشسته و صورت قرمز فرداد افتاد. برای لحظه ای از تمام حرفهایی که زده بودم مثل سگ پشیمون شدم. دوس داشتم همین الان دممو بزارم روی کولمو د دررو . ولی نمیدونم چرا پاهام چسبیده بودن به زمین و نگاهم خیره به این بابابزرگ خود پرست ......
من زنده بمونم باید خدارو شکر کنم.
بعد از چند ثانیه با سرعت باد مسدر رفترو دوباره برگشت و روبروی من ایستاد .
بی اختیار یه قدم به عقب برداشتم.
از این همه نزدیکی حتما نفسم قطع میشد.
رنگ نگاهش اصلا خوب نبود. خشن و عصبانی و سرد و همه ی اینها باعث شد دست و پام بشن هم دمای قطب جنوب.
آب دهنمو به زور قورت دادم.این فقط منو نگاه کرده اینطوری شدم وای به حال اینکه دهنشو باز کنه.
خدایا بهم رحم کن.
romangram.com | @romangram_com