#سنگ_قلب_مغرور_پارت_153
از دیدن یک زن گرماش بیشتر میشد..
اما الان از وقعی که این دخترو دیدم شعله اش کم و کمتر میشه تا الان که با بوسیدن لبهاش از بین رفت.. به کل نابود شد..
دیگه از اون انتقام خبری نبود..
امایه حس جدید...یه حس قویتر و شیرینتر از اون به جاش تمام وجودمو پر کرده...
امشب قراره چه جیزهایی رو تجربه کنم؟
این حال و هوای من قراره امشب چه بلایی سرش بیاد...
کلافه شدم...
از یه طرف این حس نو تازه متولد شده از یه طرف کشش زیادم به این دختر ...
دستمو پشت گردنم کشیدم می خواستم نفس بکشم.. عمیق از ته دلم...
شاید دیگه لازم نباشه این کارو بکنم....
برگشتم سمت درخروجی اما قدمهام یاریم نکردند. بی فکر برگشتم سمت مهرا اونو به شدت تو بغلم گرقتمش. سرمو توی موهای خوش حالت و خوشبوش فرو کردم...
تا تونستم نفس عمیق کشیدم..
بهترین نفسهای زندگیم بودن...
romangram.com | @romangram_com