#سنگ_قلب_مغرور_پارت_12
ـ عمو نادر .دیگه بسمه.چرا باید این بلا سر من بیاد چرا کسایی که دوسشون دارم .از پیشم میرن. چرا خدا ازم میگیرتشون.؟
عموم منو تو بغلش کشید . کنار گوشم گفت:
ـ جان عمو اینقدر بیتابی نکن. تو مهرایی.تو دختر قوی مهردادی(اسم بابامه).قوی باش. تو مرگ تمام خوانوادتو تحمل کردی دخترم. قوی باش
ـ باشه عمو .سعی میکنم بیخیال شم. سعی میکنم بزنم به کوچه علی چپ بزنم به نفهمی. باشه.....
شروع کردم توی بغل عموم گریه کردم با صدای بلندو خالی شدم. سبک مثه یه پر.
بعد از اینکه حالم کمی بهتر شد از اتاق اومدم تا خونواده پدریمو ببینم. توی پذیرایی همه نشسته بودند الا مامان حاجی. دو تا عمه داشتم. عمه ناهیدو عمه راحله که با شوهراشون آقا یاسر و آقاسعید و بچه هاشون صدرا و سهیلاو و سیمین که بچه های عمه ناهید و شایان و شهروز و شهلا بچه های عمه راحله بودن، با همه احوالچرسی کردم. بعد با زن عمو نادر ،سمیه جون به طرف اتاق مامان حاجی رفتم.
قبل از داخل شدن به اتاق مامان حاجی ،عمو که کنار زنعمو و من بود کنار گوشم زمزمه کرد:
ـ گلم هوای قلب مامان حاجی باش. قول بده زیاده روی نکنی باشه؟
نگاهش کرئم . با لبخند تلخ قو ددم. مامان حاجی تا الان یکبار سکته کرده بود و شدتش خیلی بالا بود طوری که دیگه نتونست قشنگ راه بره و روی ویلچر مینشست.
در اتاقو باز کردمو دفتم داخل. مامان حاجی داشت قرآن میخوند با آرمش زیاد.تا نگاهش به من افتاد دستاشو از هم باز کرد منم به سمتش به پرواز دراومدم. تا صبح پیشش بودم.
امروز باباحتجیرو دفن کردیم و من برای آخرین بار به یکی از آخرین تکیه گاه های زندگیم نگاه آخرو کردم و .......... تمام.
توی قبرستون خونواده مادریمو دیدن. خیلی هوامو داشتن. خاله حنانه و خاله حسنی با دایی حمید کنارم بودن و مراقبم بودن.بعد از تدفین باباحاجی(پدر مامانم) رو دید. کلی دلداریم داد به همراه اونا رفتیم مسجد و بعد را ناهار از اونا جدا شدمو به خونه ی باباحاجی خدابیامرزم رفتم.تا نزدیکی های غروب خونه از مهمون پرو خالی میشد .دیگ توان ایستادن روی پاهامو نداشتم. جمعیت زیاد بودن و برای پذیرایی کارمون سخت میشد.
فردا صبح با تنی که حس میکردم یک تن شده از خواب بیدار شدم. بعد از صبحونه سرپایی یادم افتاد اصلا به چرئنه خبر ندادم. رفتم سراغ کیفم گوشیم. بر داشتم. اوه اوه. 30 تامیسکال همش از ظرف پروانه. یعنی زنده بمونم باید شکر گزار باشم. سریع باهاش تماس گرفتم
romangram.com | @romangram_com