#سفر_به_دیار_عشق_پارت_83

دوباره خندم میگیره همونجور ادامه میده: آخه میدونی نون خشکمون هم به ته کشیده... از این به بعد هر وقت گشنمون شد باید بریم یه خورده هوا بخوریم

از بس خندیدم اشک از گوشه ی چشمم سرازیر شده

با خنده میگم: بسه دیگه ماندانا... دلم درد گرفت

ماندانا با خونسردی میگه: برو یه قرص دل درد بخور خوب میشه

بعد دوباره به حرفاش ادامه میده: دیگه هم نپر وسط حرفم... مثلا بزرگتری گفتن کوچیکتری گفتن اصلا بلد نیستی با بزرگتر خودت حرف بزنی

با لبخند میگم: کوفت... خوبه فقط دو ماه بزرگتری

با حرص میگه: دو ماه کمه... من 60 روز از تو زودتر به دنیا اومدم

مسخره بازیهاش رو خیلی دوست دارم

با خونسردی میگم: درسته 60 روز زودتر به دنیا اومدی ولی از لحاظ عقلی انگار هنوز به دنیا نیومدی

با داد میگه: ترنـــــــــــــم

با لحن حرص درآری میگم: چیه ؟حقیقت تلخه؟

ماندانا: اگه اونجا بودم زندت نمیذاشتم... اینبار که اومدم بهت اجازه نمیدم با نی نی گلم بازی کنی... میترسم مثله خودت بی ادب بار بیاد...


romangram.com | @romangram_com