#سفر_به_دیار_عشق_پارت_82

ماندانا با حرص میگه:خوبه خودت هم میدونی دارم حقیقتو میگم بعد تازه اعتراض هم میکنی

بعد با غرغر ادامه میده: مردم عجب رویی دارن والله... به پررو گفتی زکی

با خنده میگم: همه که مثله تو شوهر پولدار ندارن

با ناراحتی ساختگی میگه: پولدار چیه خواهر... باورت میشه شبا نون خشک رو با آب دهنمون خیس میکنیم و میخوریم

من که تازه خندیدنم تموم شده بود با شنیدن این حرف پقی میزنم زیر خنده و با داد میگم: مانــــــی

ماندانا: مرگ... این چه وضع صدا کردنه... همین کارا رو کردی دیگه از دستت فراری شدم اومدم اینور آب

-دروغگو... خودت از خدات بود بری

ماندانا با مسخرگی میگه: چی میگی واسه خودت... من اگه از خدام بود تنها دلیلش عذابهای روحی و روانی ای بود که تو بهم میدادی... امیر وقتی بدن کبود شده ی من رو دید دلش برام سوختو گفت دیگه ترنم چاره ای برام نذاشته بهتره تا تو رو به کشتن نداده بریم

-برو بابا... من اصلا انگشتم به تو میخورد؟

ماندانا با جدیت میگه: پس اون عمه ی من بود هر دو دقیقه به دو دقیقه سقلمه ای نثار من میکرد و میگفت مانی نفس نکش دی اکسید کربن تولید میکنی... مانی نخند مگس میره تو حلقت.. مانی حرف نزن پشه ها از خواب بیدار میشن

همونجور که لبخند به لب دارم میگم: خیلی مسخره ای

با لحن با مزه ای میگه: مسخره بودن شرف داره به ضارب بودن...اصلا خبر داری هنوز پهلوی من کبوده... هر وقت این کبودیا از بین میره میام ایران دوباره از تو کتک میخورم و برمیگردم... امیر گفته اینبار که ترنم کتکت زد میریم ازش شکایت میکنیم حداقل یه دیه ای چیزی ازش بگیریم تا پول نون خشکمون جور بشه


romangram.com | @romangram_com