#سفر_به_دیار_عشق_پارت_167
مهربان: تو هم همینطور.. پس فعلا خداحافظ
زمزمه وار میگم: خداحافظ
مهربان تماس رو قطع میکنه... گوشی رو روی میز میذارمو میخوام به سمت تختم برم که یهو یادم میاد چرا به شرکت زنگ زده بودم...
خندم میگیره و زمزمه وار با خودم میگم: دختره ی دیوونه... یه ساعت چرت و پرت گفتی اما حرف از اصلی کار نزدی..
دوباره گوشی رو برمیدارمو با شرکت تماس میگیرم.. به سمت تختم حرکت میکنم منتظر برقراری تماس میشم... همین که صدای مهربان رو میشنوم میگم: خانمی اونقدر حرف زدیم یادم رفت بگم با آقای رمضانی کار داشتم
با خنده میگه: من رو بگو که فکر کردم با من کار داشتی
میخندم که میگه گوشی رو نگه دار حالا وصلش میکنم
به تختم میرسم... روی تختم میشینمو منتظر برقراری تماس میشم
بعد از چند لحظه صدای آقای رمضانی رو میشنوم
آقای رمضانی: بله؟
-سلام اقای رمضانی
آقای رمضانی: سلام به دختر گل خودم... چیکارا میکنی؟
romangram.com | @romangram_com