#سفر_به_دیار_عشق_پارت_112
-دیگه میخوای چه آتیشی بسوزونی؟
ماندانا: میخوام یه دست دیگه با امیر شطرنج بازی کنمو این بار رخت و لباسای کثیف رو هم بهش واگذار کنم
-دیوونه... مگه ماشین لباسشویی رو ازت گرفتن؟
ماندانا: چی میگی بابا... ما پول نداریم غذا بخوریم بعد از ماشین لباسشویی استفاده کنیم
-پس با کدوم پول اینقدر باهام حرف میزنی؟
ماندانا: نکنه واقعا فکر کردی پولای امیر رو حروم تو میکنم؟
با تعجب میگم: پس چی؟
ماندانا: گفتم تا چند روز دیگه فلنگو میبندم دیگه کسی دستش به من نمیرسه بخواد از من پول بگیره
میخوام جوابشو بدم که خودش سریعتر میگه: راستی؟
-دیگه چیه؟
ماندانا: از امیر یه عکسای توپی گرفتم... اومدم ایران حتما نشونت میدم
-مانی باز داری یه کارایی میکنیا اینقدر اون بدببخت رو نچزون
romangram.com | @romangram_com