#اس_ام_اس_پارت_54

همه شون با چشمای گرد ما رو نگاه می کردن و ما هم که ماشالا به روی خودمون نمیاوردیم!

بعد چند دقیقه همه مون ساکت شدیم!

با آستینم آب چشمام که از خنده در اومده بود رو پاک کردم! اونقدر صدای خنده امون بلند بود که چند نفر که اطرافمون بودن متوجه شدن!

ملیسا: الان چی شد؟ شما به چی میخندین؟

من و شروین هر دوتامون صاف نشستیم و به حالت اسلوموشن سرمون رو چرخوندیم سمت ملیسا!

من: اون!

احساس کردم یکی دیگه هم همراه من گفت اون! فکر کنم شروین بود!

سرمو با تعجب برگردوندم سمت شروین که اونم متعجب داشت نگام می کرد!

یعنی شروین خبر داشت من به چی اونطوری میخندیدم؟

یا این که شاید حس ششم داره میدونه من الان میخوام چی بگم واسه همین میخواد اذیتم کنه؟

برو بابا آتی! تو هم جو گیری ها!

ملیسا که هنوز از جواب دادنای ما گیج و متعجب بود گفت: اون؟ اون چیه؟

من و شروین: خوب اون دیگه!

بازم برگشتم شروینو نگاه کردم! خدایا من دارم خواب می بینم؟ یا شایدم انعکاس صدای خودمه که فکر میکنم شروینم داره باهام همونا رو میگه! همه متعجب ما رو نگاه می کردن اون وسط نمیدونم ساغر چرا داشت ریز ریز میخندید! پشت چشممو براش نازک کردم و یه تای ابرمو دادم بالا؟ یعنی به چی میخندی که نیشش بسته شد! دختره ی پر رو حتما داشته به ما دوتا میخندید؟ ساغر کلا تو اکیپمون از هممون دقیق تر بود آخه هممون خُل میزدیم!

ملیسا گیج تر از دفعه ی قبل گفت: اون؟ اون کیه؟ اصلا الان این جاست؟

من و شروین: آره ولی نمیدونم کجاس!

اخمام رفت تو هم نه یه کاسه ای زیر نیم کاسه بود!

ملیسا بیست سوالی راه انداخته بود!

ملیسا: اصن آدمه یا حیوان یا اشیاء؟

من و شروین: آدم!

پووووف! اینجا چه خبر بود؟

ملیسا: خوب اسمش چیه؟


romangram.com | @romangram_com