#اس_ام_اس_پارت_30
کلا به همه چیز میخندیدیم! الکی خوش به ما میگفتن!
همه با حرفم موافقت کردن! خلاصه اون شب همه یه جا گرفتیم خوابیدیم! آذین رو کاناپه به حالت نشسته که خر و پف هم میکرد...
ساغر و تینا که همو بغل کرده بودن و نشسته رو کاناپه خوابیده بودن...
آنیتا و روژینا و درسا که رفتن تو اتاقا...موژان و الناز و شنیا هم هرکدوم یه جا...
الناز سرش رو گذاشته بود رو دستاش رو میز ناهار خوری خوابیده بود...
شنیا هم که تکیه داده بود به مبل...موژان هم سرش رو گذاشته بود رو پای چپ شنیا و منم سرم رو گذاشته بودم رو پای راست شنیا و ژینا هم سرشو گذاشته بود رو پای چپ من،ویرا هم نشسته روی زمین خوابش برده بود...خلاصه یه کاروانسرایی بود برای خودش...
اگه سر و گردنمون خشک نشه خودش یه خوش شانسیه...!
***
صبح که نه! ظهر ساعت 11 از خواب بیدار شدم! وقتی همه بخواین ,یکی ساعت کوک نکنه همین میشه! هرچند من به عادت روزانه باید ساعت 12 یا 1 از خواب بیدارمیشدم...
وقتی بیدار شدم تقریبا همه تک و توک بیدار شده بودن و هر کدوم در حال انجام کاری بودن...
گردنمون اکثرا خشک شده بود! بالاخره دل از خواب کندیم و دسته جمعی اِغفالشون کردم که ورزش کنیم! اول همشون غر غر کردن ولی چون میدونن من یه حرفی بزنم تا آخرش هستم و نمیتونن کاری بکنن مجبور شدن همراهیم کنن...
بعد از اون هرکی رفت دوش بگیره! نوبتی رفتیم! این جا در کل 3تا حموم داشت که هر کدوم تو یکی از اتاقا بود! بعد از حموم هم یه صبحونه ی مفصل دسته جمعی خوردیم و بعد از اون به قول الناز پیش به سوی جنگ پینت بالی!
من و آنیتا و الناز تو ماشین من بودیم! بقیه هم تو اون دوتا ماشین دیگه بودن!
دیگه رفتیم که حال کنیم! ولی خوب! بدترین چیز دنیا رو اعصابمون بود اونم کنکور! سعی کردم فکر کنکور رو از تو مغزم بیرون بکنم و موفق هم شدم! رفتیم هلی کوپتر سوار بشیم که اونجا هواپیما بود که 4 نفر جا داشت واسه همین 4تا هواپیما رو گرفتیم تا هممون جا بشیم!
خیلی حال داد! من کمک خلبان بودم در واقع کنار خلبان نشسته بودم و ساغر و تینا هم عقب بودن! همَش از ذوق دست میزدم به دگمه ها که هی خلبانه تذکر میداد ولی میگه تو گوش من میرفت!
از هواپیماها که پیاده شدیم راه افتادیم سمت ماشینامون!
که الناز گفت: یه لحظه وایسید بچه ها!
همه برگشتیم طرفش و چنان مشکوک نگاهش میکردیم که نگو!
نزدیک بود من جای الناز خودمو خیس کنم تا این که الناز گفت: چرا اینطوری نگاه میکنید مگه قاتل گرفتید؟
زدیم زیر خنده!
الناز: موافقید کایت سواری هم بریم؟
من: اهوم موافقم! نظر خوبیه!
romangram.com | @romangram_com