#اس_ام_اس_پارت_28
من: نمیدونم! تصمیم نگرفتیم هنوز!
اون: آهان! ما شاید فردا کلا جایی نریم و خونه بمونیم! راستی تو الان با دخترخاله تی؟
من: اهوم چه طور مگه؟
اون: آخه جای تعجب داره که چه طوری شما الان تنهایی دو تا دختر تو یه ویلایید؟ چه طور بهتون اجازه دادن؟
من: چرا مگه چِشِه؟
اون: آخه فکر نمیکردم تو ایرانم خانواده هایی باشن که اینطوری به دختراشون اجازه بدن!
من: نه بابا! ما ایرانی ها هم اونقدر جهان سومی نیستیم! کلا خانواده ی ما روشن فکرن!: دی
اون: آهان! راستی الان میخواستم زنگ بزنم دوستام بیان اینجا فردا! یعنی اون 11 نفر!: دی!
اون: هان؟ یعنی بشید 13 نفر؟ میدونی چند تا ماشین میخواین؟
من: خوب نگرانی نداره! ماشین برادرم بی ام وِ! 4نفر! ماشین خواهر آذین که میده دستش یه لامبرگینی کوپه ست! یعنی عاشقشم ها! به ندرت پیش میاد خواهر آذین ماشینشو بده دست آذین! آذرای مامان تینا هم که تینا میارتش 4 نفر! لگسوز برادر روژینا اینم 3 نفر باقی مونده!
اون: نه بابا خوشم اومد! کلا دسته جمعی نظرت چیه یه بنگاه ماشین بزارید؟ همه نوع ماشین ا زهمه نوع کمپانی دارید!
من: ما اینیم دیگه! راستی ماشینت چیه؟
اون: ما فقیر فقرا که مثل شما نیستیم! همَش یه فراری و یه لامبرگینی!
من: به نظرم بهتره خودت بنگاه بزاری!
اون: (شکلک خنده 5تا! )ای شیطون! رو که نیست سنگ پای قزوینه! حالا هم مثل دختر خوب برو بخواب!
من: نمی خوام!
اون: فکر کنم نیاز به عملیاتی به اسم خر کردن داری! دخترم...گلم...برو بخواب...آفرین...برات بستنی میخرم 4تا 4تا اگه زود بخوابی!
اصلا حواسم نبود که من و اون قرار نیست تا دو سال دیگه همو ببینیم!
من: جون من! باشه میرم میخوابم قول میدم! فقط قبل خواب زنگ میزنم به بچه ها که فردا راه بیفتن!
اون: آفرین دختر خوب! فقط طولش ندی ها! خدا حافظ!
من: نه نه خدا خیام!
اون: (شکلک خنده)
romangram.com | @romangram_com