#اس_ام_اس_پارت_27
جیغ زدم: باز تو دوباره منو خر فرض کردی؟
آروین به حرص خوردن من می خندید و می دوید،منم دنبالش!
اون شب قرار شد بریم ویلای آروین! ماشینش رو هم بهمون داد!
ویلاش دو طبقه بود که طبق معمول بالا اتاق خوابا و پایین هال و پذیرایی بود! خونه ی اسپرتی بودش! همه چیز ست سیاه و سورمه ای و سفید بود! دو سال پیش این ویلا رو خرید!
البته فردا کاملا نقل مکان میکردیم! الان فقط اومدیم یه سری بزنیم!
سوار ماشین شدیم!
همینطور که صدا داده بودم به آهنگ و آنیتا داشت باهاش میرقصید و آروین هم همش شوخی میکرد و ما رو سرکار میذاشت دو تا ماشین کنار دستمون دیدم! برگشتم و زیر چشمی یه نگاهی بهشون کردم! خودشون بودن! جناب آقای شرک و دوستانش! عوضیا...امروز...بی خیال چرا من خودمو حرص بدم وقتی اون اینقدر ریلکسه؟
کاری بهشون نداشتم! یعنی اصلا حوصله ی کورس نداشتم اونم بعد کورس کارتینگ...
راستی امروز اصلا گوشیمو چک نکرده بودم ببینم "دوست ناشناس" اِس داده یا نه!
****
آنیتا کنار دستم خوابیده بود و من داشتم با دوستی که آخرش نفهمیدم آشناس,آشنا نیست,غریبه ست,چی کاره ست اسمس بازی می کردم!
من: کارتینگ و سورتمه خوش گذشت؟
اون: در کل روز خوبی بود اگه یکی رو اعصابم نبود...! تو چی؟
من: اگه بعضی چیزها و اتفاقات رو حذف کنیم در کل بد نبود حال داد...حالا کی رو اعصابت بود؟
اون: هیچی بابا ولش کن! اگه بخوام واست بگم خودش میشه یه کتاب! راستی تا کی شمالی؟
من: تا آخر 15م! بعد اون مدرسه دارم! بالاخره دبیرستانی ام دیگه! البته قبل عید بهمون گفتن تا 20,21 م هم میتونیم نریم! حالا ببینم برنامه چی میشه ولی فعلا تا 15ام هستیم! تو تا کی اینجایی؟
اون: تا 23 م و اینا...!
من: کوفتت بشه الهی! خوش میگذرونی!
اون: آره دیگه فقط اگه یه نفر رو اعصابم راه نره و مثل دارکوب نکوبه روش! البته امیدوارم دیگه نبینمش...
من: کی؟
واقعا برام سوال شده بود! دوست داشتم بدونم! خیر سرم دخترم! دخترم که کنجکاو البته کنجکاو مودبانشه وگرنه در اصل اسمش فضولیه!
اون: بی خیال! داستانش همون کتابه س! (شکلک خنده)حالا فردا کجا میرید؟
romangram.com | @romangram_com