#اس_ام_اس_پارت_26
یه دفعه همون مرده که پرچم رو تکون داد اومد و گفت: بس کنید! چه خبرتونه این جا رو گذاشتید رو سرتون؟ اولا هر دو باهم وایسادید دوما برید خسارتتون رو بدید!
من و اون بی شعور با تعجب سرمونو برگردوندیم سمت مرد که سمت چپمون وایستاده بود و با صدای بلندی از تعجب گفتیم: خسارت؟
مرده: بله! پس چی؟ میدونید داشتید با چه سرعتی میرفتید؟ لطف کنید هردوتاتون برید سمت دفتر خسارات!
با حرص و اخم غلیظی برگشتم سمت شروین یا بهتره بگم همون شرک! و داد زدم: تقصیر تو بود!
اون از من بد تر بود! صورتشم ارغوانی شده بود و اخم خیلی خیلی غلیظی داشت! دستاشم مشت کرده بود!
داد زد: سر من داد نزن! فقط من مقصر نیستم بلکه تو هم مقصری!
ابروهام رفت بالا! الان این چی میگفت؟
با حرص گفتم: ببین بفهم چی میگی! اگه تو فقط یه عذرخواهی کوچولو تو سورتمه سواری میکردی الان کار به این جاها نمیکشید!
شروین در حالی که داشت میرفت دستشو تو هوا تکون داد و گفت: هه؟ من؟ عمرا! من و عذرخواهی؟ اونم از یه دختر؟ برو بابا!
رفتم سمت باجه ی خسارت! بعد از این که زنه گفت چه قدر خسارت بوده که 700 تومان بود رو دادم و رفتم! بعد از من هم شِرکه خسارتش رو داد! مال اون 800 تومان بود! بسوزی! مال من کم تر بود! آنیتا سوار ماشین شدیم و گازشو گرفتیم رفتیم! یکمی عصبی بودم! شیشه رو دادم پایین! با خوردن باد تو صورتم حالم بهتر شد و دیگه خبری از اون اخما نبود!
*****
من: آروین! خواهش! بابا چی میشه این ویلاتو بدی؟ نمیخوریمش که! اگه بخوایم بخوریمش هم تو حلقمون جا نمیشه!
آروین: نچ نچ! نمیشه! اصلا بر فرض من دادم , مامان مگه میزاره؟
من: خاله میترا باهاش حرف زده! اُکی شده فقط مونده تو! الان فقط تو مهمی! خواهش!
آروین: باشه فقط به یه شرط؟
من و آنیتا پریدیم هوا و گفتیم: چه شرطی؟
آروین: خوشم میاد مثل بچگی هاتون همینطوری شرطو قبول نمیکنین! ...و شرط...خوب هر وقت خواستم ویلا رو پَس بگیرم پَسِش میدید!
من و آنیتا نگران گفتیم: کِی؟
آروین لبخند خبیثی زد و گفت: پس فردا!
من و آنیتا با لب و لوچه ی آویزون با صدای تقریبا بلندی گفتیم: چـــی؟
آروین نرم خندید و گفت: شوخی کردم! از همون اولم میدادم! یه کمی میخواستم اذیتتون کنم!
حرصم گرفت! منو خر فرض کرده بود!
romangram.com | @romangram_com