#اس_ام_اس_پارت_25

یه چشم غره بهم رفت و زیر لب گفت: رو رو برم! بعدش هم با صدای بلند ادامه داد: تا حالا هیچ دختری تو روی من واینستاده چون خودشو در اون حد ندیده! بازم میگم خانوم کوچولو به پر و پای من نپیچ! چون اگه بپیچی بدجور حالیت می کنم با کی طرفی!

خیلی ریلکس با پورخندی که گوشه ی لبم بود گفتم: خود دانی ولی بدون من هنوزم خالی نشدم و بازم اگه جایی ببینمت تلافیشو سرت در میارم! دیگه خود دانی!

و رو پاشنه ی پا چرخیدم و از کنارش رد شدم و به سمت آنیتا رفتم!

آنیتا: وای وای مثل این که بد زدی تو پرش یعنی تو برجکش! میگم پایه ای کورس بزاریم؟

با تعجب گفتم: من و تو باهم؟

آنیتا: نه خره من و تو با این هفتا غول!

لبخند خبیثی زدم!

من: آهان اونو که پایه ام!

من جلوترین ماشین نشسته بودم! پشتم اون برج زهرمار بود و بعدش آنیتا و بعدش هم به ترتیب دوستاش! برج زهرمار خودشو کشید جلو و آروم گفت: شروین نیستم اگه تو این کارتینگ ازَت نبرم!

آهان پس اسمش شروین بود! تو رو خدا حیف این اسم نباشه واسه این؟

پوزخندی زدم و گفتم: تو خواب های رویاییت همچین چیزی رو ببینی! و همین که پرچم شروع رو تکون دادن گازشو گرفتم و رفتم! منم عشق سرعت! چنان گاز میدادم که نگو! اون بی شعور هم دقیقا کنار دستم بود و تلاش می کرد بزنه جلوم و منم تلاش می کردم جلو بمونم! اما شروین در خواب بیند پنبه دانه! چه زودم اسمشو یاد گرفتم! تقریبا داشتم میزدم جلوش که بدنه ی ماشینی خورد به ماشینم! برگشتم و نگاه کردم که دیدم بله خودشه و زد جلوم!

اخمام رفت تو هم! ما الان دور دوم بودیم در حالی که آنیتا و دوستای شروین تازه دور اول بودن! یا ما خیلی خیلی سرعتمون زیاد بود یا اونا خیلی کند بودن! که من با گزینه ی اول موافق ترم! گاز دادم و گاز دادم و گاز دادم...! تقریبا کنارش بودم! دور سوم و دور بعدی هم به همین منوال گذشت...یا اون جلو میزد و من خودمو می رسوندم بهش یا من جلو میزدم و ,اون می رسید بهم!

نمیدونم دور چندم بود که یه مردی پرچم تکون داد که وایسیم! اما مطمئن بودم اگه وایسم با کله میرم تو لاستیکای دور پیست! واسه همین تصمیم گرفتم سرعتمو کم کنم و یه دور دیگه آروم برم تا بتونم وایسم!

ولی نگران بودم که مثلا شروین وایسه و بگه من بردم....ولی نه...چون اونم دقیقا کار منو تکرار کرد! درسته سعی میکردیم بزنیم جلوی هم ولی سرعتامون کم بود! وقتی رسیدیم هنوز آنیتا و بقیه واینستاده بودن! باهم وایستادیم دقیقا کنار هم! یعنی میشد گفت مساوی کردیم!

با حرص از ماشین پیاده شدم! از ماشینامون یه دود سیاهی بلند میشد...اون هم از ماشین پیاده شد! رو به روی هم وایستادیم و هردو با داد گفتیم: من بردم!

شروین: من!

من: نه خیرم من!

من: من!

شروین: من!

من: من!

شروین: من!

شروین: من!


romangram.com | @romangram_com