#اس_ام_اس_پارت_21

آنیتا پیاده شده بود و داشت عکسایی رو که اَزَش گرفتن رو نگاه می کرد...منم داشتم نزدیک میشدم به آخرش واسه همین لحظات اخر سرعتمو کم کردم که وایسم! همین که وایستادم نمیدونم چی شد که سورتمه تکون خورد و من هم هنوز پیاده نشده بودم و با کله رفتم جلو و شکمم خورد به لبه ی جلویی سورتمه و واقعا شکمم درد گرفت!

برگشتم دیدم همون پسر خوشتیپه چنان زده بود به سورتمه ی من که تکون خورده بودم! پیاده شدم! رو به روش وایستادم و گفتم: هی آفا مواظب باشید چی کار میکنید! چنان زدید به سورتمه ی من که خوردم به لبه ی جلویی! حواستون کجاست مگه نمی دونین وقتی دارید وایمیستید باید سرعتتون رو کم کنید؟

و دست به سینه وایستادم تا عذر خواهی کنه!

یه نگاهی بهم کرد و یه تای ابروشو داد بالا و چشماش شیطون شد و رو بهم گفت: میله خودمه دوست ندارم سرعتمو کم کنم و به شما هم هیچ ربطی نداره خودتون هم باید زود پیاده میشدید تا این اتفاق نیفته!

پروووو! وایسا جواب خودت رو به خودت پَس میدم!

داشت میرفت که سریع گفتم: میل خودم بود نخواستم زود پیاده بشم همونجوری که شما نخواستید آروم حرکت کنید!

و یه تای ابرو دادم بالا!

برگشت طرفمو معلوم شد حرصی شده! یه چشم غره رفت بهم که نزدیک بود خودمو از ترس خیس کنم ولی به روی خودم نیاوردم! بی تفاوت از کنارم رد شد! ولی نمی خواستم کم بیارم , اونم نمیخواست عذر خواهی کنه واسه همین از پشتش داد زدم: فکرکنم من عذر خواهی تونو نشنیدم! یا شما نگفتید یا گوشای من حتما مشکل داره؟

برگشت طرفمو و سریع گفت: هی دختر خانوم فکر این که من از تو به خاطر هیچی عذر خواهی کنم رو از اون مغز نخودیت بیرون کن! حالا هم لطف کن راهتو بکش برو در ضمن من عذرخواهی نکردم و نخواهم کرد ولی فکر کنم تو در هر حالت گوشات مشکل داره!

سریع هم دور شد! حرصی شده بودم از این که نتونسته بودم اذیتش کنم! پسره ی مغرور عوضی! خودخواه!

فقط یک بار دیگه ببینمش چنان حرصمو سرش خالی میکنم که به چیز خوردن بیوفته!

فکرامو فرستادم اون عقب عقبا! فقط خدا خدا می کردم که عکاسی که عکس سورتمه ها رو میگیره اون لحظه که با کله رفتم تو سورتمه از من عکس نگرفته باشه! به سمت عکاس رفتم!

من: ببخشید خانوم میتونم عکسمو ببینم؟

خانوم ناراحت نگاهم کرد و گفت: شرمنده گلم عکست تار افتاده چون تکون خوردی...ایناهاش نگاهش کن!

عکسو نگاه کردم.....ای بمیری...پسره ی....همون لحظه بود که زده بود بهم! از حرص شروع کردم به گوشه ی لبمو جوییدن!

از خانومه خداحافظی کردم و خانومه هم عذرخواهی کرد!

ببین تو رو خدا! آخه به این خانوم چه ربطی داشت که اون عذرخواهی کنه...دنیارو میبینی یکی دیگه گند زده باید عذرخواهی کنه اون وقت...پو و و و ف! رفتم سمت آنیتا!

آنیتا: کجایی نیم ساعته؟ اون پسره بهت چی میگفت؟

چشمم افتاد به عکس دست آنیتا! با حسرت نگاهش کردم! یاد اون پسره افتادم!

حرصی تر میشدم وقتی یاد اون پسره میفتادم! اَه رید تو روزم!

من: هیچی ولش کن بیا بریم!

چون ما زودتر بلیط گرفته بودیم باو پسرا افتادیم تو یه دور سورتمه سواری و بعد ما خاله هام و مامان بابا میرفتن...


romangram.com | @romangram_com