#اس_ام_اس_پارت_22
سیاه لشکر(منظورم خاله هامو بقیه بودن)رفتن سوار بشن و من و آنیتا هم رفتیم تا توی یکی از این کافی شاپا یه چیزی بخوریم! من یه آب آلبالو خوردم و آنیتا آب پرتقال! همینطور که نشسته بودیم که دیدم اون پسره با دوستاش اومدن و رو میز جلویی نشستن! آنیتا پشتش به اونا بود ولی من کامل بهشون دید داشتم! پسره هم دقیقا رو به روی من بود! تا منو دید یه پوزخند زد! دیگه تحمل نداشتم! حرصی شده بودم به شدت! عوضی! عذرخواهی که نکرد عکسم هم که خراب شد حالا هم اومده پوزخند میزنه! فقط میخواستم حرصمو سرش در بیارم همین! یهو یه فکر شیطانی به سرم زد! و باعث شد یه لبخند شیطانی رو لبم جا خوش کنه!
نگاهی به پای پسره کردم! یکم اون طرف تر از میز بود! خودشه! آب میوه ام رو برداشتم و بی توجه به آنیتا که صدام میکرد و میپرسید چی کار میکنی رفتم سمت میز اونا! همینطور که داشتم از کنار میزشون رد میشدم به حالت مصنوعی که یعنی پام گیر کرده به پای پسره خودمو انداختم جوری که باعث شد تموم آب میوه بریزه روش! سریع برگشتم طرفش تا قیافه شو ببینم و حال کنم و فیض ببرم!
اخم غلیظی کرده بود و صورتش ارغوانی شده بود و دوستاش با تعجب به من و اون نگاه میکردن! لبخندی حرص درآر زدم و گفتم: اِوا! ببخشید حواسم نبود افتادم! شماهم پاتون رو این طوری نزارید هرکس دیگه ای هم بود میفتاد! در ضمن حواستون باشه! از این به بعد اذیت دختری مثل من نکنید تا تلافی کنه چون دخترایی مثل من لجباز تر از این حرفا هستن که بزارن همچین پسری(انگشت اشاره امو گرفتم سمتش و بالا پایین کردم و پوزخندی زدم)اذیتشون کنه و سریعا از اون جا دور شدم! لیوان آب میوه رو پرت دادم و زنگ زدم به آنیتا!
من: آنیتا پاشو بیا پشت کافی شاپ!
آنیتا: چرا همچین کردی آتنا؟
من: تو پاشو بیا این پشت تا بهت بگم!
سریع قطع کردم! آنیتا اومد پشت کافی شاپ!
آنیتا: آتنا چی شده؟ این پسره کی بود؟
من هم تند تند کل جریانو گفتم! لبخندی شیطانی روی لبای خوش فرم آنیتا جا خوش کرد! خاک بر سرت آتنا که حتی به آنیتا رحم نمیکنی! منحرف!
آنیتا: منم پایه ام!
متعجب گفتم: برای چی؟
آنیتا یکی زد به پشت سرمو گفت: خوب خله برای اذیت کردن این پسره دیگه!
بعد هم دستامونو کوبیدیم به هم!
آنیتا که رو به روم وایستاده بود و پشتمو می دید گفت: اُه اُه هوا پَسِه , بدو بریم!
آنیتا دستمو کشید و منو برد کنار ماشین باباش!
متعجب گفتم: آنیتا چی شد؟
آنیتا: هیچی اون پسره همون که اذیتت کرد داشت میومد طرفمون! اُه اُه داره میاد!
برگشتم و پشتمو نگاه کردم دیدم بله! 7تا پسر دارن میان طرفمون! با اخم برگشتم طرف آنیتا و
گفتم: اِ یعنی چی؟ 7تا به دوتا؟ اونم 7تا پسر؟ زودباش! سوییچ ماشینتونو داری؟
آنیتا با ترس گفت: من بلد نیستم شاسی بلند برونم همیشه تصادف میکنم! سوییچشم ندارم!
پوفی کردم! اوضاع از این خیط تر نمیشد! نچ مثل این که شانس داریم! از دور آروین رو دیدم! آنیتا هنوز داشت فکر میکرد چی کار کنیم...دست آنیتا رو کشیدم و دوییدم طرف آروین!
با هول گفتم: آروین جونم داداشی الان فرصت ندارم بشینم خرِت کنم فقط سوییچ ماشینت رو بده! بی هیچ سوالی!
romangram.com | @romangram_com