#اس_ام_اس_پارت_14
من: ببند!
خندید و ادامه داد: چه خبر خانوم سرطانی سَر نمیزنی؟
من: اولا زبونت رو گاز بگیر اون فقط در حد یه شوخی بود! دوما چرا باید سَر بزنم؟ اومدم عشق و حال با دخی خاله(دختر خاله)!
ساغر: آهان پس بگو...آنیتا رو دیدی و ما رو هم بیخی! فراموش کردی رفت؟
بعد صداشو به حالت گریه درآورد و ادامه داد: ای نامرد! خیانتکار! (در حالی که با گریه داد میزد: )من رو با یه بچه که حالا یتیم شده تنها گذاشتی؟ آره؟ خیلی بدی...! آشغال کثافت عوضی! و صداش مثل این زنا بود و جیغ میزد! زدم زیر خنده!
ساغر اکثر اوقات این جوری مسخره بازی درمیاورد واسه خندوندن! در حالی که نفسم بالا نمیومد بریده بریده
گفتم: ساغر بسه توروخدا مردم از خنده!
ساغر در حالی که خودش هم میخندید گفت: حقته تا تو نخوای من رو اذیت کنی!
اَی پر رو! اَی پر رو!
ساغر: حالا کجایی؟
من: شمال دوست عزیز! شمال!
ساغر با صدای تقریبا متعجبی داد زد: شــمال؟
من: پ ن پ شوخی کردم دورهمی بخندیم!
ساغر: بس کن شوخی رو! حالا جدا شمالی؟
من: اهوم!
ساغر: باشه پس فعلا خداحافظ!
من: ساغی چیزی شده؟
ساغر: نه فقط می خواستم یه کم باهات حرف بزنم! کاری نداری خداحافظ!
من: باشه پس گلم خداحافظ!
آنیتا وسایلش رو تو اتاق چیده بود! یادم میاد بچه تر که بودیم همیشه خونه ی مامانی میخوابیدیم و حال میکردیم! تا صبح فیلم ترسناک و کُمِدی نگاه می کردیم!
بعدش هم اونقدر پرچونگی میکردیم که خوابمون میگرفت!
رفتیم سمت تلکابین نمک آبرود! اون بالا که انتهای تلکابین بود یه جورایی بهشت بود!
romangram.com | @romangram_com