#روزای_رویایی_پارت_69
آراد!پیام بفرسته!اونم برای من؟غیر قابل باوره!
پیام رو باز کردم ″سلامی دوباره″ برو بابا کی حوصله این رو داره!
آروم جوری که فقط خودم بشنوم گفت:
-بهار جان!جواب سلام واجبه نه!چ؟
«جانم!درست میشنیدیم؟بهار جان!این رو دیگه کجای دلم بذارم!؟»
منم با همون لحن خودش گفتم:
-لزومی نمیبینم که با شما حرف بزنم،حتما کارای مهم تری دارم که جواب نمیدم!
-بهار داری بچه گول میزنی؟ آخه دختر تو پنج دقیقهاست که خیره به این گوشی هستی کار مهمت چی بود؟و اگه من به جنابعالی پیام فرستادم حتما کار مهمی داشتم!
یه تای ابروم رو بالا انداختم و گفتم:
-کار مهمتون رو حضوری هم میتونید بگید!!!
درجواب گفت:
-والا انقد حرف زدی یادم رفت!
با صدای ساناز به خودم اومدم:
-بگو ببینم چی میگفتید؟
هول شدم،نگاهی به آراد انداختم که پاهاش رو روی هم انداخته و با لبخند روی صورتش به من خیره شده بود،از این خونسردیش اعصابم داغون میشه!
رو به ساناز کردم:
-ا...چیزه...هیچی راجب کار حرف میزدیم!
لبخند گشادی زد و گفت:
-پس راجب کار حرف میزدید!خوبه ادامه بدید.
زیر گوشش آروم گفتم:
romangram.com | @romangram_com