#روزای_رویایی_پارت_60
-خب چهخبر!؟
-سلامتی خبرا پیش توئه.
لبخندی زدم و گفتم:
-والا چی بگم عزیزم،الان نمیتونم حرف بزنم جلسه دارم باید برم کاری نداری؟
-نه گلم برو عزیزم فعلا.
-خداحافظ.
پاشدم دستی به لباسام کشیدم و بهطرف اتاق آراد حرکت کردم،جلوی در با سر سلامی به منشی کردم و تقهای به در زدم:
-بیا
در رو باز کردم و داخل شدم فقط آراد،آرمان و چند نفر دیگه اونجا بودن″سلام″ی کردم و بهطرف صندلیم رفتم.نشستم و نگاهی به ساعت گوشیم انداختم الان بود که برسن گوشیم رو خاموش کردم و به صندلی تکیه دادم با صدای خوش آمد گویی آراد و آرمان بلند شدم نزدیکتر شدم با خانم ها دست دادم و بعد از خوش آمد گویی به آقایون سرجام نشستم و جلسه شروع شد.
بعد از اتمام جلسه بلند شدم که برم به پروژه جدیدم برسم چون که قرار بود کار این شرکت رو من انجام بدم که باصدای آراد سر جام ایستادم.
-خانم ستوده.
بدون اینکه بهطرفش برگردم جوابش رو دادم:
-بله؟
-لطفا نگاهم کنید.
-آقای رستگار!کارای مهمتری دارم لطفا زود بگید که چی میخواید!؟
-خانم ستوده لطفا برگردین به طرفم.
-ظاهرا کاری ندارید پس من برم.
-نه خانم ستوده،یعنی چیزه..این پروژه رو شخصا خودم انجام میدم.
روی این پروژه خیلی حساس بودم با تعجب بهطرفش برگشتم:
-جان؟نمیشه!این پروژه دسته منه.
-ولی من نمیتونم به شما...
romangram.com | @romangram_com