#روزای_بی_عسل_پارت_5
محمد=بی ادب عسل خانوم
زن خودمه دوست دارم مربا صداش کنم به تو چه؟؟
محمد=خوب من بیام اگه مربا خانومتون یه فامیلی چیزی داشت ببرمش
به فامیلای خانومم کار نداشته باش کتکه ها
محمد قیافش و مثله ذلیل مرده ها کرد و گفت
خودت گفتی یه زن باید بگیری مثله مربا خانوم
حالا راجبش فکر میکنم
محمد یه نگاه بهم انداخت و گفت
گه نخور
شاهین=کجا برم فرقونای بی لاستیک؟؟
محمد به زبون مازندرانی گفت
بوریم مه قبرِ سَر (بریم سر قبر من)
شاهین=ایشا... که شومی تسه اتا فاتحه خومی....ای کجه بوریم؟؟ (ایشا...که میریم و یه فاتحه واست میخونیم..... باز کجا بریم؟)
مهدی=بریم پارک...
شاهین=اَما ته جا نَظِر نِخواسِمی(ما از تو نظر نخواستیم)
مهدی=چرا؟
شاهین=اَما با تهرانی جِماعت نِسازِمی(ما با تهرانی جماعت نمیسازیم)
مهدی=شِه کِدارِ دَوِن(دهنت و ببند)
romangram.com | @romangram_com