#روزای_بی_عسل_پارت_4

پس چی؟
یه زن باید بگیری مثله عسل من
بچه ها با خنده گفتن
اوه
شاهین هم که بغل دستم بود یکی زد تو سرم و گفت
تو اول ببین پدرش اون و به تو میده
اون نه و عسل خانوم
شاهین ادا ی منو در آورد وگفت
حالا هرچی
کی میرین شمال؟
امشب فریبا موافقت میکنه و ما پس فردا با رفقای اوباش میریم
مهدی=آخ جون
محمد=هوی ور پریده کی اونجاست که چشت و گرفت اینطوری بالا پایین میپری؟
مهدی=منحرف نباش دلم برای اونجا تنگ شد
شاهین=حالا کی قرارِ همرات بیاد مجلس خواستگاری؟
بابا،فریبا،هانا،یکی از شما اوباشاو آقا داماد خوشتیپمون
محمد=من بیام شاید بختم باز شد
تو قیافت غلط اندازه بیای مربا خانومم و بهم نمیدن

romangram.com | @romangram_com