#روزای_بی_عسل_پارت_28

همش تقصیر توئه دیگه یه دفعه چرا راجب شیرینیشون نظر دادی؟کی ازت نظر خواست؟؟
محمد=خوب خدایی شیرینیشون بدرد نمیخورد
ساکت شدم و دیگه تا برسیم خونه حرفی نزدم
شاهین=دیوانه بیا غذا بخور این بچه بازیا چیه در میاری
با عصبانیت و بغض داد زدم
یعنی من حق ندارم عاشق بشم؟یعنی حق من اینه؟من که کاری نکردم!! محمد=ماهان....داداش قربونت برم جون داداش بیا بیرون ول کن بابا پسر این نشد یکی دیگه
فکر کردی به همین راحتی میتونم ازش دل بکنم؟اگه عاشق بتونه راحت دل بکنه که اسمش عاشق نبود
شاهین=پسره ی گنده خجالت نمیکشی بغض کردی...تو رو جان هر کی دوست داری بیخیال شو بیا غذا بخور
نمیخوام
شاهین=بابا پدرِ راضی شد نه مهدی!!براش تعریف کن دیروز رفتی چی گفت!!
مهدی=نه بهتره نگم
شاهین=ا...بگو گوسفند
مهدی=من رفتم حرفم و زدم بعد گفت عمرا به یه الوات زن بدم بعد خواستم بگم یه فرصت بده که با چوب افتاد دنبالم به زور از دستش فرار کردم
شاهین=تو نمیتونی دهنت و ببندی احمق جون؟؟
مهدی=خودت گفتی بگو
شاهین=زر نزن....اصلا محمد تو بگو امروز رفتی پدرِ چی گفت؟
محمد=منم نگم بهتره
شاهین=بگو بذار حالش خوب شه خنگول

romangram.com | @romangram_com