#رز_خونی_پارت_55
گفت : چه اعتماد به نفسی داری تو .
گفتم : همینه که هس اصا به تو چه ؟
گفت : آره به من چه . من فقط خوابیده بودم چون عموی جنابالی برای تجدید فراششون نیاز به من و ایده های من داشتن !
گفتم : هه ایده ؟ میشه بگی چه ایده ای ؟
گفت : اینی که میبینی شاهینه .... شاهین پسر بزرگ اقای محمودی مهندس معماری 27 ساله .
گفتم : همچین آش دهنسوزی نیستی که بخوام بدونم مشخصاتتو .
یک هو دیدم منو چسبوند به دیوار کلبه .... کمرم تیر کشید بدجور ... صورتشو اورد جلو جوری که به اندازه یه تار مو با صورتم فاصله داشت .
گفت : ببین خانومی اگه بخوای ادامه بدی بدتر باهات تا میکنم !
گفتم : هیچ غلطی نمیتونی بکنی .
گفت : میبینیم .
یک هو دیدم لباشو چسبوند به لبام .... اولش هیچ حرکتی نمیکرد اما آروم آروم اما محکم لبامو میبوسید ... چشامو محکم روی هم فشار داده بودم .... میتونستم طعم شیرین بوسه رو حس بکنم اما ....
دستامو میکبوندم به سینه اش و هی حلش میدادم به عقب اما هیچ تکونی نمیخورد .
بلاخره لباشو از روی لبام برداشت . تا برداشت یه دونه مشت محکم زدم به صورتش طوری که چپ شد صورتش !
گفتم : از این به بعد خواستی از این عوضی بازیا بکنی برو با کسی که اهلشه نه با من که تموم زندگیم رو مقدس گذروندم !
گفت : این تاوان تمام زبون درازیات بود اگه بخوای بازم زبون درازی بکنی بدترشو میبینی . به نظرت من عوضیم ... اگه زبون درازی بکنی تو رو هم مثل خودم عوضی میکنم !
تا خواستم چیزی بگم دوباره لباشو گذاشت روی لبام ... ایندفعه با لذت تر و آروم تر میبوسید .
بعد از چند ثانیه لباشو از روی لبام برداشت و سریع از کلبه زد بیرون ... وقتی در رو بست تمام قوّت و انرژیمم همراش رفت ... نشستم روی زمین و به این فکر کردم که برای چی منو میبوسه بدون هیچ احساسی ... اون به من هیچ احساسی نداره ... اون اصلا چرا منو هی میبوسه ... فقط بخاطر زبون درازی ؟؟
یعنی چی ؟؟!! اصلا درک نمیکنم !
اصلا فک نمیکنم که بخاطر زبون درازیه این کاراش !!
romangram.com | @romangram_com