#رز_خونی_پارت_54


میرم سمت پنجره و با یه پرش میپرم بیرون .... از همونجا راحت میرم سمت چپ و یکم میرم جلو .... بعدم که مستقیم جلو در کلبه بودم ... در رو آروم و بی سر و صدا باز کردم .... وقتی وارد شدم سریع در رو بستم ... حس کردم یکی تو کلبه اس ... چراغ رو روشن کردم که دیدم یه مرد چارشونه و هیکلی روی تخت خوابیده . یه جیغ خفیف کشیدم که از جاش پاشد .... شاهین ؟؟

شاهین حیرت زده گفت : مهتاب ؟

گفتم : تو اینجا چه غلطی میکنی ؟

گفت : درس صحبت بکن مهتاب .

گفتم : چقدرم خودمونی شده ... مهتاب نه مهتاب خانوم .

گفت : اون شب مشکلی با این قضیه نداشتی .

بحث رو عض کردم و گفتم : اینجا ... تو کلبه من چیکار میکردی ؟

گفت : اولا بحث رو عوض نکن دوما دیدی که خوابیده بودم .

گفتم : به چه حقی اینجا خوابیدی ؟؟

گفت : ای بابا برای خوابیدنم اجازه میخوای ؟

گفتم : اینجا کلبه ی منه په باید اجازه بگیری .

گفت : ببخشید خانوم اونقوت من از کجا باید میدونستم که اینجا کلبه توه ؟؟!

گفتم : این دیگه مشکل خودته .

گفت : تو از من دلیل خواستی بیا اینم دلیل .

گفتم : خیلی عوضی هستی شاهین .

گفت : چه خودمونی .... شاهین نه آقا شاهین .

گفتم : دیگ به دیگ میگه روت سیا .

گفت : نه .... من اشتباه در مورد تو فکر کردم ... خیلی زبون درازی .

گفتم : جلو بعضیا آره بایدم باشم اما جلو بقیه خیر.

romangram.com | @romangram_com